بهم نگفته بودی
می دونی چیه
فکرشم نمی کردم به یکی اینقدر وابسته شم
همیشه خودمو یه آدم سفت و کنترل شده می دونستم
فکر می کردم از پسش برمیام
که تا ته خط باشم و خودمو حفظ کنم
اما نمیشه
خیلی سخته
اینو توی این 3 روزی که نبودی فهمیدم
می دونی امروز یاد چی افتادم؟؟
یاد اون شبی که از سرما و استرس امتحان لرزیدیم و لرزیدیم و رفتیم تا بستنی فروشی
همون شبی که از سرمای هوا و سرمای بستنی و استرس امتحان و گریه شونه هام لرزید و لرزید
همون شبی که گرمتر از هر وقتی کنارم بودی و شنیدی من رو و گرمم کردی با حرفها و دلداریهات
همون شبی که از سرمای هوا و سرمای بستنی و استرس امتحان و دوستیِ خالص و بی ریا و معصومانه ات دلم لرزید و لرزید
همون شبی که بیشتر از هروقت شاکر خدا بودم برای بودن و دوست بودنت
بهم نگفته بودی وقتی نباشی اینقدر دلتنگت میشم
بهم نگفته بودی وقتی نباشی هوای این شهر اینقدر گرفته و سرده
بهم نگفته بودی
امروز شنیدن صدات بینظیر بود
مراقب خودت باش بچه جونم
خواستی که ثبت شه، ثبت شد