دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

overflow



وقتی می خواستم برم ایران ماهیم رو سپردم به خرده خانم

نگهداریش سخت نبود

فقط باید هر هفته 1بار آبش رو عوض می کرد و هر روز یا یه روز درمیون یکم غذا بهش می داد

وقتی برگشتم و سراغ ماهی رو گرفتم گفت که مرده

می گفت پگی از وقتی آوردیش پیش ما همش آروم و ساکت ته تنگش می نشست و تکون نمی خورد

هرکی می دیدش فکر می کرد مریضه

بعد از چند روز هم مرد

وقتی برای بقیه گفتم که چی شده، بهم گفتن حتماً ماهیت خیلی بهت عادت کرده بوده که وقتی چند روز ندیده تو رو مرده

حیوونی

دلم خیلی سوخت

طفلک بهم وابسته شده بوده و پیش کَس دیگه دووم نیاورده


همش فکر می کنم این که ماهی بود، اینطور وابسته شده بود و زنده نموند

دیگه وای بحال آدم

که علاوه بر وابسته، دلبسته هم میشه

یعنی هم عادت می کنه هم دل می بنده

فرمول عجیبیه

دل بستن دست خودت نیست

پیش میاد

خود بخود

حتی شاید برخلاف میلت

بعد همیشه هم تهش باید دل بکنی

مجبوری بری چون قرار نبوده بمونی

یه قصه تکراری که هربار هم درد داره

برای همه هم اتفاق میفته

حالا گیرم یکم کمرنگتر یا پررنگتر

هیچ گریزی هم ازش نیست


از نظر روحی بدجور بهم ریختم

تنهایی و دلتنگی خیلی داره اذیتم می کنه

بدتر از اون هم وقتیه که برای فرار از این حال و روز به دوستهام پناه میارم

دوستهای خوبی دارم

اما متأسفانه بودن باهاشون نه تنها آرومم نمی کنه، که بار غم و غصه اونها هم (که کمتر از خودم نیست) به ناراحتیهام اضافه میشه

نه می تونم تنها بمونم

نه تحمل و ظرفیت غصه های اونها رو دارم


خدایا خسته شدم از این بغض لعنتی...