دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

کیش، جزیره ی مرجانی

 

سلام

آقا با اجازتون (همچنین با اجازه خانمهای محترم)

ما بعد عمری بالاخره طلسممون شکست و راهی کیش شدیم

راستش این سفر

اولین سفر هوایی من (یعنی اولین پروازم)

اولین سفر بدون خانواده

اولین سفر اینقدر دور (خیلی نُنُرَما )

و...

اولین سفر با کسی بود که خیــــــــــــــــــــــــــــــلی با هم تفاوت داریم

اما هردو یک وجه مشترک داریم

اونم اینکه هردو بشدت مثبت و خوش بین هستیم

(این مثبت که میگم یعنی فکرمون مثبته و تقریباً همیشه نیمه پر لیوان رو می بینیم، نه اینکه بچه مثبتیم. اگر پاش بیفته هزارتا خلاف هم می کنیم. مثلاً سیگار می کشیم، قهوه می خوریم یا مثلاً ..... )

خلاصه

کلی این سفر برام مهم بود

راستش از شما چه پنهون کلی استرس پرواز داشتم

تقریباً مطمئن بودم که می ترسم ازش

اما وقتی هواپیما بلند شد

تنها حسی که داشتم حس دلتنگی بود

بغض کرده بودم چجور !!!!!!

یکمی هم گریه کردم البته

نه که فکر کنید دلم برای مامانم تنگ شده بودا

نه

آخه کل سفر رو هم رفته 3 روز میشد که اصلاً زشته دلتنگی برای 3 روز

نه، یادم افتاد که .....

هیچی ولش کن

خب می گفتم

در کل پرواز خوبی بود

اما یه چیزی خیلی حیف بود

اونم اینکه ما هم رفتمون هم برگشتمون توی شب بود

برای همین نمیشد از مناظر بیرون چیزی دید

بخصوص خود جزیره که مطمئناً توی روز از اون بالا دیدنتش لطف دیگه ای داشت

هرچند که شبش هم قشنگ بود

بهرحال رفتیم و رسیدیم

از هواپیما که پیاده شدیم بوی دریا و نمک و آب شور مطمئنمون کرد که راه رو درست آمدیدم

اون شب اول (ساعت 10 تقریباً توی هتل مستقر شدیم) اصلاً حسش نبود که بریم جایی

یعنی از خستگی افتادیم

(سفر خسته کننده نبود، خستگی بخاطر استرس و هیجان و برو و بیاهای قبلش بود)

روز اول/

صبح بعد از صبحانه

(من اون روز برای اولین بار تخم مرغ آبپز با پنیر رو تجربه کردم، عجب صبحانه اییییییییی)

رفتیم بازار

این برنامه هتل بود

تا ظهر تقریباً نیمی از خریدمون رو انجام دادیم

طبقه پایین اون پاساژ یه مغازه پیدا کردیم.................... به به

مغازه سنگ فروشی

سنگهای معدنی با خاصیتهای درمانی (روحی و جسمی)

اینقدر هیجان زده شده بودم

اینقدر هیجان زده شده بودم

که نصف پولامو همونجا سنگ خریدم   

البته همه شون رو خیلی دوست دارما

تا روز آخر هر چند دقیقه 1بار به همسفر می گفتم

«همسفر جون بیا بشین می خوام اشرفیهامو پهن کنم رو زمین روش غلت بزنیم»

(قصه اش رو درست یادم نیست چی بود، همون موشه که هی اشرفیهاش رو پهن می کرد و روشون غلت می زد تا ازش دزدیدن همشو، اونم دمشو گره کردن دور گردنش و خودشو خفه کرد. البته خوشبختانه کار من به اونجاها نرسید )

اینم چند تا عکس از سنگهای ماه امرداد که اون پایینی رو برای خودم خریدم

اون قهوه ایه "چشم ببر"، اون صورتیه "کوارتز صورتی" اون سبزها "اَوِن تورین"

اونایی هم که توی اون عکس پایینی هستن

قرمزه "کارنلین" (عقیق)، قهوه ایه "اسپیدان رنگین کمان"

این سنگها برای متولدین امرداد خوش یمن هستن

(الآن فهمیدید که من امردادیم دیگه، نه؟؟)

 

خلاصه

اون روز با اجازتون از ماشین هتل جا موندیم و مجبور شدیم خودمون برگردیم هتل

کل زمان توی هتل موندنمون 1 ساعت بیشتر نشد

توی این 1 ساعت هم باید ناهار می خوردیم هم استراحت می کردیم

اگرنه از برنامه هتل جا می موندیم

برنامه برای بعد از ظهر "پارک آهوان" بعدم بازار مرجان بود

توی پارک آهوان همه چیز دیدیم بجز آهو

از مرغ و خروس و بز و گوسفند بگیر تا طاووس و تمساح

 

کلی آکواریوم با مارهای مصنوعی که ما نفهمیدیم اختصاص دادن اونهمه فضا به حیوان های مصنوعی چه لطفی داشت!!!!

(این عکسها البته هیچکدوم مصنوعی نبودن. فقط مارا مصنوعی بودن که من عکس نگرفتم ازشون)

 

چندتا سنجابم بودن 

منتها از بس شیشه محوطه ای که توش بودن رو کثیف کرده بودن که نمیشد ازشون عکس گرفت

یه آکواریوم هم بود که دلقک ماهی داشت با شقایق

دلقک ماهی رو که می شناسید؟؟

نِمو دیگه!!!!!!!! 

 

یه آکواریوم دیگه هم بود که یه کوسه ماهی توش بود

که همینجوووووووووور non-stop دور آکواریومش می چرخید

یه ماهی کوچکتر هم بود که درست زیر شکم این کوسه ماهی حرکت می کرد

بدون یک سانتیمتر عقب یا جلو  (همون انگل ماهی که از موجودات مزاحم حیوان بزرگتر تغذیه می کنن)

 

 

اینم چندتا عکس دیگه از پارک آهوان

 

 

بعد از پارک آهوان هم بازار مرجان (که البته ما زیاد توش نگشتیم و زود آمدیم بیرون)

بعدم ساحل مرجانی

خیلی زیبا بود

اما یه بدی داشت

اونم اینکه ما باز شب رسیدیم

هم چیز زیادی پیدا نبود

هم سرد بود برای به آب زدن

این همسفر هم که اصلاً پایه ی آب بازی نبود

یه دوچرخه گرفته بود

من رو کاشت تو ساحل

خودش به دوچرخه سواری

(البته بیچار هی گفت بیا سوار شوهااا، اما من چون خیلی ساله دوچرخه سواری نکردم و زین این دوچرخه هم خیلی برام بلند بود از خیرش گذشتم)

فقط اون شب تونستم کمی، فقط کمی پاهامو به آب بزنم

چه آبییییییییییییییییییییییییییییی

تمیززززززززززززززززززززززززززززز

یخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

وااااااااااااااااااای

اینم عکسای ساحل مرجان

 

اینو یادم رفت بگم که هتل ما 50 متری ساحل بود

یعنی از دم در اتاق ما تا ساحل 2-3 دقیقه راه بود

اون شب به زووووووووووووووووووووووور همسفر رو راضی کردم که بیاد بریم کنار ساحل خودمون بشینیم یکم

همسفر عادت داره شب سر ساعت 10 میره لالا

من اون شب ساعت 11:30-12 زورکی بردمش لب ساحل

که 15 دقیقه بیشتر نتونستم نگهش دارم

از این عکس کــــــــــــــــــــــــاملاً معلومه که از یه ولگردی و کیش گردی خسته و کوفته برگشتیم

 

اون شب مجبور شدم ساعت 1 نیمه شب برم دوش بگیرم

چون آب هتل با آبگرمکن گرم میشد و یا باید نیمه شب می رفتی حمام یا صبح زود

که من آدم صبح زود بیدار شدن نیستم ابداً

اینو گفتم که بگم ساعت 2 خوابیدم

ساعت 7:30 همسفر بیدارم کرد که پگی بلند شو که به صبحانه و برنامه امروز برسیم

با اینکه اون شب اصلاً خوب نخوابیدم

(تا 4-3:30 داشتم مشاوره میدادم(

اما برنامه تفریحی فرداش حســــــــــــــــــــــــــــــــابی رفع خستگی کرد

روز دوم/

اون روز بعد صبحانه با اجازه همگی تشریف بردیم "پارک آبی دلفینها"

یه محوطه بســـــــــــــــــــــــــیار بزرگ با دوتا باغ پرنده (که البته میمون و تمساح هم داشت)

یه استخر دلفینها

+ آکواریوم زیر دریایی کیش

که البته آکواریوم تعطیل بود

(اونطور که متصدی پارک توضیح داد، آواریوم 2 تونل رفت و برگشت داشت که تونل رفت آماده شده بود و حتی افتتاح هم شده بود، اما تونل دوم آماده نبود. که ظاهراً ایراد گرفته بودن که تا تونل برگشت هم آماده نشده اجازه بازدید ندن)

قسمت اول گردش پارک دلفینها "باغ جدید" بود

یه محوطه سر بسته مخصوص پرنده ها (سقفش با توری مسدود شده بود که پرنده ها نرن بیرون)

که پرنده های این قسمت کاملاً آزاد توی محوطه می چرخیدن

یعنی اگر از توی باغ میامدن به قسمت کاشیکاری شده که محل عبور بازدید کننده ها بود

می شد به راحتی دستی به سر و گوششون کشید

فقط یه دریاچه مانند خیلی کوچیک اون وسط بود که با نرده محافظت میشد

اونم چون تمساحها توی این دریاچه بودن

اگرنه بقیه حیوونا (یعنی پرنده ها) کاملاً آزاد بودن

اینم چند تا عکس از باغ جدید

عروس هلندی

 

 

طاووس

 

 

لک لک

 

 

بازم لک لک

 

 

دُرنای آفریقایی

 


 

پلیکان

 

 

اینم از یه نمای دیگه

 

 

یجور پلیکان دیگه (از اون قبلیا بزرگتر بود)

 

 

اینم یه عکس دسته جمعی

  


 

اینم تمساحهای این باغ

 

 

قسمت جالب این بخش طاووسها بودن که این وسط یکی از طاووسها در کمال غرور و متانت لطف کردن چترشون (دم) رو باز کردن

البته برای خانمهای طاووس موجود

اما برای اینکه دل ما هم نشکنه

هر 2-1 دقیقه 1 بار یه چرخ 180 درجه ای هم می زد که ما بتونیم  ازش عکس بگیریم  

  

 

 (یکی پرسید «چکار کردید که این طاووسه دُمش رو باز کرد؟» گفتم «برای خانمش باز کرده» یه آقایی گفت «خانم ما مردا همیشه بدبختیم»)

اینم یک عکس دیگه

 

 

اینم یه عکس هنری از یه لک لک که بالای لونه اش نشسته

(کجاش هنریه؟؟؟؟ اون خورشیدش دیگه )

 

 

بعد از باغ جدید نوبت "باغ قدیم بود" که حیوونای این قسمت همه داخل قفس بودن

من از این قسمت فقط فیلم گرفتم و متأسفانه عکسی موجود نیست

اما جالبترین حیوون این بخش یه طوطی قرمز بود (مثل همون بالایی، با همون قد و قواره) که اهل برزیل بود و اسمش هم فرناندو

طوطی سیرک بود

هم حرف میزد (البته یه چیزی که گفت که هیچکس نفهمید چی میگه، اما مأمور باغ گفت میگه "الو" )

هم یاد گرفته بود ازش می پرسیدن: «فرناندو وقتی پیر شه چطوری می میره؟؟»

اونم به پشت می خوابید و پاهاشو جمع می کرد توی شکمش و خشک میشد

درست مثل یه پرنده مرده

این قسمت میمونهایی هم داشت که برخلاف میمون های "پارک آهوان" خیلی شیطون و بازیگوش بودن

تمام مدت درحال ورجه ورجه و پشتک زدن و طناب بازی و پریدن و بازیگوشی بودن

توی هر قفس هم یه لگن پلاستیکی گذاشته بودن که یه میمون می رفت توش می نشست

بعد دستش رو می ذاشت روی زمین و خودش رو با لگن هُل میداد جلو (مثل پارو زدن، البته توی خشکی)

قسمت جالب دیگه این قسمت هم پنگوئنها بودن

که جالبیش این بود که من تا حالا پنگوئن از نزدیک ندیده بودم

اگرنه انگار درحال خواب قیلوله (همون که همسفر جون در طول این سفر کوفتمون کرد) بودن و هیچ حرکت خاصی نداشتن

امــــــــــــــــــــــــــــــــــا

بعد این قسمت نوبت برنامه دلفینها بود

من با اینکه با حیوونا میونه خوبی ندارم (دوستشون دارمااا، اما نمی سازیم با هم)

اما عــــــــــــــــــــــاشق دلفینم

این حیوون باهوش و سرشار از انرژی مثبت

تمام مدت درحال شیطنت و بازیگوشی

انگار همیشه قیافه اش خندونه

 

من تمام برنامه دلفینها رو فیلمبرداری کردم، بهمین خاطر هم خودم عکسی نگرفتم ازشون

این عکسها رو که اینجا میذارم از اینترنت گرفتم

یکی از برنامه های جالب که اجرا کردن برنامه دلفینی بود به اسم سالی

این دلفین برای نشون دادن محبتش به مربیش از آب بیرون می پرید و مربیش رو می بوسید

(این عکس سالی و مربیشه)

 

برنامه جالب بعدی سالی نُت خونی بود

البته که نتها رو نمی شناسه

اما با هر صفحه نت جدید که نشونش می دادن

صدا و آوازی که می خوند تغییر می کرد

اینم باز عکس سالی

 

یه قسمت جالب دیگه هم برنامه دلفینی بود به اسم اُسکار (تنها عشق زندگی سالی )

این دلفین نقاشی می کرد

تمام حس مثبت خودش رو روی بوم سفید پیاده می کرد

(لازم به توضیح نیست که چیزی که می کشید مفهومی نداشت و یه سری خطوط درهم بود، اما رنگارنگی و شادابی این نقاشی!! حس خیلی خوبی رو به آدم منتقل می کنه )

اینم عکس اسکار (البته توی این عکس تابلوش هنوز کامل نشده

 

بازم لازم به گفتن نیست که بیشترین مهارت دلفینها توی بازی با توپه

 

عکس اسکار و پرنس و اریس سه تا از دلفینهای مجموعه پارک آبی کیش

 

توی این عکس هم یکی از دلفینها داره یه بچه رو با یه قایق بادی می کشه (که البته قایق و بچه زیاد مشخص نیستن فقط کله بچه پیداست، اونم از پشت سر)

 

برنامه دلفینها همش جالب و قشنگ بود

اگر ده بار دیگه هم برم کیش

حتماً میرم این برنامه رو می بینم

شما هم اگر گذارتون به کیش افتاد حتماً این برنامه رو از دست ندید

حدود 1 ساعت برنامه داشتن

آها راستی یادم رفت

این برنامه با هنرنمایی شیر دریایی "چارلی" شروع شد

(متأسفانه از چارلی عکسی پیدا نکردم (

بعد از پارک دلفینها هم ناهار و استراحت و بعدم باز گشت و گذار کجا؟؟

بعد از ظهر رفتیم کاریز کیش

جای قشنگی بود

اما حیف که تقریباً 40-30 درصدش قدمت تاریخی داشت

بقیه اش جدید ساخته شده بود

 

توضیحاتی که اینجا گرفتیم جالب بودن

اول اینکه جزیره کیش از سه لایه تشکیل شده

1-    مرجان و گوش ماهی که بصورت طبیعی بر اثر گذشت سالها فسیلی شده اند، 2- گِل رُس و یا گل آهک که دست سازه و چون به مرور زمان خودش رو بر سقف رها میکرده در استحکام آن نقش داره، 3-گل مارن 

سقف مرجانی کاریز حدود 7 متر ارتفاع داره که آبهای سطحی با عبور از این لایه کاملاً تصفیه شده و به قسمتهای زیرین می رفتند

(عکس از سقف مرجانی کاریز)

 

طول این کاریز حدود 15 متره که از 3 شاخه تشکیل شده

دو شاخه که در قسمت مرکزی کاریز به هم می پیوندن و شاخه سوم رو تشکیل می دن که به سمت شهر تاریخی "حریره" میره

 

در قسمتی از کاریز یک سری "پایاب" (پله) دیده میشه که برای برداشتن آب از داخل کاریز استفاده میشده

 

از حدود 8-9 سال پیش به همت مهندس ایرانی ساکن آلمان (مهندس منصور حاج حسینی) طرحی درحال اجراست تا در راهروهای اطراف کاریز که به تازگی ساخته شده رستوران سنتی دایر شه. اونطور که لیدر این قسمت توضیح دادند قرار قسمت کف راهرو تبدیل به آکواریوم زنده بشه با ماهی های مختلف و مرجان تا مراجعین موقع عبور از راهرو این آکواریوم رو زیر پای خودشون ببینن

البته ظاهراً این پروژه قرار تا اواخر سال 1389 به بهره برداری برسه (اگر درست یادم باشه)

قسمت دیگه ای از کاریز هم قرار موزه صنایع دستی بشه

این ظروف از صنایع دستی همدان هستن که البته اینها هم قدمت تاریخی ندارن

 

این عکس یک ستون مرجانیه که به شکل یک کشتی کنده شده

 

 

این عکس رو هم از غروب کاریز گرفتم

  

 

بهرحال جای جالب و زیبایی بود

اگر رفتید اینجا هم سر بزنید

خب

در ادامه سفر

اون شب باز هم به بازارها سر زدیم

این همسفر ما اصولاً عشق پیاده رویه

متأسفانه مسیرها رو هم خوب یاد می گیره و به خاطر می سپاره

اینه که کلی ما رو توی کیش پیاده اینور اونور برده

از هتل تا پارک دلفینها (می خواست مسیر برگشت رو هم پیاده برگرده که من نذاشتم)

از نزدیک هتل داریوش تا بازار پردیس

خلاصه دست به پیاده رویش حرف نداره

اون شب هم کل کیش من رو پیاده گردوند

(اما خداییش آدم خوش سفریه. من که خیلی باهاش حال کردم و خیلی خوش گذروندم. هرچند از خواب و استراحت "کافی" این چند روز خبری نبود )

اون شب هم به خوشی گذشت

روز سوم/

این همسفر جون ما از روز اول که چه عرض کنم، از تهران همش می گفت: «پگی، ما فقط و فقط روز اول رو برای خرید کردن و گشتن توی پاساژها می ذاریم. بقیه اش رو فقـــــــــــــط باید بریم جاهای دیدنی و از طبیعت اونجا استفاده کنیم»

 وای اگه بدونید

یه استرسی به ما داد این همسفر با این حرفش

یه استرسی دادااااااااااا

کلی با خودم کلنجار رفتم که چطوری راضیش کنم که یکم بیشتر برای خرید وقت بذاریم

آخه کلـــــــــــــــــــــــــــــــی سوغاتی باید می خریدم  

امــــــــــا

نشون به اون نشون که روز آخر سر ظهر (ساعت 2:30-2)، بزور از توی پاساژ کشیدمش بیرون که: «همسفر جون، بیا برگردیم هتل، محض رضای خدا هم که شده یه 1 ساعت کنار ساحل بشینیم و از دریای تمیز و آبی استفاده کنیم و لذت ببریم» (چه دریایی، چه دریاییه این خلیج پارس. آبـــــــــــــــــــــــی، تمیــــــــــــــــــــــز! آدم عشق می کنه فقط نگاهش کنه )

خلاصه زوری برش گردوندم هتل

بعدم مجبورش کردم که ناهارو کنار ساحل بخوریم


 

 

حدود 2 ساعت کنار ساحل بودیم و..........

بعدم فرودگاه و هواپیما و هوا و فضا و زمین و خونه

(سوغاتی ها رو که خریدم و  همه رو توی چمدون جا دادم دیگه زورم نمی رسید بلندش کنم. با خودم گفتم حتماً اضافه بار بهم می خوره. رفتیم از متصدی هتل پرسیدیدم که اضافه بار چطوره و چطور حساب میشه، گفت نگران نباشید تا 25 کیلو رو میشه برد. وقتی داشتیم اتاق رو تحویل می دادیم آمده چمدون من رو بلند کرده، میگه: «خانم شما برای همین یذره نگران اضافه بار بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این که 13-12 کیلو هم نمیشه. من مسافر داشتم که 2 نفری یک وانت بار داشتن. این که مال یه نصفه نفر هم نیست» اینجا بود که فهمیدم عجب پهلوونیم من )

اینم عکس من و همسفر

(نمی بخشمتون اگر فکر کنید چون کسی رو نداشتیم ازمون عکس بگیره اینطوری عکس گرفتیمااااااااااااااااااااااا دِهَه)  

 

خلاصه

این بود سفرنامه اینجانب "پگی خسرو" (بنده ازطرف صابر جان به این عنوان مفتخر شدم )

 

^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^v^ 

البته وا ضح و مبرهن است که شما عزیزان همه کیش رفتید و همه این جاها رو هم دیدید، اما من نوشتم که یادم نره چه سفر خوبی بود و چرا خوب بود

Goodluck

Pegi*