دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

میگه: من تا حالا به تو گفتم خفه شو؟؟ 

میگم: نه 

میگه: یادم باشه بگم 

 

!!! 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منظورش این بود: یادم باشه جریانش رو برات بگم 

که نصف جمله اش حذف به قرینه معنوی شد!!!

*

احتیاج به یکی دارم که دوستم داشته باشه 

اونقدر که بهم بگه تا آخرش باهاتم 

...

*

 خیلی سخته

 

 

 

می دونی 

یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه که چیزی رو که با دست خودت ساختی و بهش رسیدی و رشدش دادی و با جون و دل مراقبش بودی رو مجبور شی خراب کنی 

دلیلش اصلاً مهم نیستااا  

-گیرم میری که یه بهترش رو بسازی-

بعد سخت تر میشه اگر اولین تجربه ات باشه و مجبور شی خرابش کنی 

و سخت تر از اون اینکه اونی ساختی خونه ات (home) باشه 

یعنی سرپناهت 

سقف بالای سرت

همون جایی که بیشتر از هرجای دیگه توی احساس امنیت و آرامش و راحتی داری 

که شکل و شمایل و ریخت و قیافه و اندازه و این چیزاش هرچقدر هم بد باشه باز دوستش داری 

حالا فرض کن تکه تکه اش رو خودِ خودت ساختی 

خودت چیدی 

خودت بهش نظم و ترتیب دادی 

خدا میدونه چند بار با هزار ذوق و شوق رفتی و براش یک تکه هرچند کوچک و ارزون خریدی تا رنگ و لعابش رو عوض کنی 

تا حس خوبت پررنگ تر شه با این فکر که یه چیز نو آمده توی خونه ات 

بهش حس مالکیت و تعلق همزمان داری 

اصلاً میشه ن.اموست 

هرچی که باشه دوستش داری 

نه بخاطر قیافه اش 

بخاطر حس خوبی که توش داری 

یادمه یکی که خیلی از قناصی و بدشکل بودن خونه اش می نالید، وقتی از یه سفر 1هفته ای برگشت می گفت وقتی رسیدم خونه تمام در و دیوار خونه ام رو ماچ کردم با همه بدقوارگی و کج و کولــِـگی بهترین جای دنیاست برام 

برای همه همینه 

بخصوص اگر خودت همه چیزش رو سرهم کرده باشی 

می دونی 

یکی از بهترین هدیه هایی که زندگی توی غربت به یه آدم مجرد میده استقلاله 

این استقلال معنیش این نیست که هرکاری خواستی ب.کنی

معنی دقیقش میشه هرکاری رو که خواستی با مسؤلیت خودت انجام بده 

و همین تقویت حس مسؤلیت پذیریه که ممکن می کنه زندگی دور از عزیزترینهات رو 

مسؤولیت نسبت به اون چیزی که مجبوری درستش کنی و ازش مراقبت کنی 

بقول دوستِ دوست داشتنیمون "اهلیش" کنی 

و وقتی چیزی رو اهلی کردی مسؤلیت داری در قبالش 

گیرم یه وقتهایی هم بدقلقی کنه و اذیت شی 

اما بازم کنار نمی ذاریش 

شده نازش رو هم می خری تا خلقش سر جا بیاد 

درست مثل یه مادر 

که هرچقدر هم بچه براش مزاحمت و دردسر داشته باشه باز می پرستدش و موقعی که ناز می کنه با جون و دل نازش رو می خره 

حالا فکر کن ببین دل کندن از همچین چیزی چقدر سخته 

بخصوص اگر اولینش باشه 

یعنی اولین خونه ای که با استقلال کامل برای خودت ساختی 

برای هر سانتی مترش خودت بودی که فکر کردی و تصمیم گرفتی و انتخاب کردی 

هرجا هر مشکلی پیش آمده خودت بودی که مجبور شدی دست بکار رفع و رجوش بشی 

و خودت بودی که لذتش رو بردی 

خونه ای که مال خودِ خودته 

خیلی سخته خراب کردنش 

خیلی زیاد 

اونقدر که ممکنه روزهای اول فکر کنی اصلاً از پسش برنمیای 

راستش گاهی با خودم فکر می کنم مایی که به عشق استقلال این مدل زندگی رو انتخاب کردیم، بخاطر همون چند روز بزرگترین ظلم رو به خودمون کردیم 

حالا تو بیا بگو در عوض خیلی چیزها بدست آوردی 

باشه قبول 

اما زجر اون چند روز کُشنده است 

باور کن 

امیدورام روزی که مجبور به ترک خونه ام میشم 

اونقدر پر و سرریز باشم از اینجا و مردمش که چند روزم  نشه چند هفته... 

 

 

 

 

سه شنبه صبح ساعت 4:40 دوست جون و آقای محترم برای همیشه برگشتن ایران 

امیدوارم شیرینی خونه ای که اونجا قرار با هم بسازن به تلخیه ترک خونه ای که هرکدوم مستقل و به تنهایی برای خودشون اینجا ساختن بچربه 

 

*

 هوعععععع

 

 

 

 

یعنی دیگه حالم بهم می خوره 

کهیر می زنم 

چندشم میشه وقتی عکس Hannah Montana رو می بینم 

یعنی یه ذره جنبه ندارن 

روی هرچیزی که فکرشو کنی عکسشو انداختن 

لیوان 

جامدادی 

جوراب 

ش.ورت 

س.وتین 

ک... 

استغفرلله 

دیگه کم مونده توالت بچه با عکس Hannah Montana بزنن 

اه 

 

 

*

 همین که گفتم

 

 

بنده با اطمینان کامل* به این نتیجه رسیدم که جناب کوروش یغمایی در تمام عمر گُهربار موسقیایی خودشون فقط و فقط یک ترانه بدرد بخور اجرا کردند که آن هم همانا گل یخ* می باشد 

والسلام 

هیچ نظر مخالفی هم پذیرفته نمی باشد  

همین که گفتم!! 

 

  

  

 

* این نتیجه طی صدبار گوش دادن به 7 آلبوم ایشان بدست آمده

 

** گل یخ

غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده
شب تو موهای سیاهت خونه کرده
دو تا چشمون سیاهت مثل شبهای منه
سیاهی های دو چشمت مثل غمهای منه
وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه
سیل غم آبادیمو ویرونی کرده
وقتی با من میمونی تنهاییمو باد میبره
دو تا چشمام بارون شبونه کرده
بهار از دستای من پر زد و رفت
گل یخ توی دلم جوونه کرده
تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم
ای شکوفه توی این زمونه کرده
چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده

شعر: مسعود هوشمند  

آهنگ: کوروش یغمایی 

تنظیم: کوروش یغمایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حالا البته روی پرنده مهاجر و لیلا هم میشه یه حسابهایی باز کرد

*

 به عمل کار برآید؟؟ پس فکر چه شد؟؟

 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

نمی دونم باور می کنید یا نه 

اما هندیها خیلی زیاد عادت به شستشو دارن 

بخصوص شستن رخت و لباس 

یا آب و جارو کردن جلوی در خونه یا کوچه 

بعد این کارها رو هم خیلی شدید و پر سر و صدا انجام میدن 

طوری که شما از طریق صدا کاملاً در جریان زندگی روزمره شون قرار می گیرید 

برای مثال موقع لباس شستن اونقدر تق تق و تاپ تاپ می کنن که دیگه هیچ شکی براتون باقی نمی مونه که بله همسایه شمال غربی مشغول لباس شوییه 

حتماً می گید لباس شستن که تق تق و تاپ تاپ نداره 

بله لباس شستن ما و شما نداره 

اما مال هندیها داره 

 

اینجا موقع لباس شستن با دست (که نیاز نداره بگم بیشتر از شستشو با ماشین مرسومه) 

برای گرفتن آب لباسهای شسته شده اونها رو روی یه تکه سنگ می کوبن 

روش احمقانه ایه 

اما دوتا فایده داره 

اول اینکه آب لباس گرفته میشه بهرحال (حتی به قیمت آش و لاش شدن لباس) 

دوم اینکه تا شعاع 1 کیلومتری تمام همسایه ها از خواب بیدار میشن و دیگه کسی خواب نمی مونه 

(معمولاً ساعت 8-7 صبح لباسهاشون رو می شورن) 

 

حالا این فقط لباسه 

گفتم که، کلاً بشور بشور زیاد دارن 

اما با اینهمه ظاهر تمیزی ندارن 

می دونید 

دلیلش اینه که برای هندیها خود کار از علت و نتیجه اش مهمتره 

مهم اینه که بشورن 

مهم این نیست که تمیز بشن و تمیز باشن 

کلاً کار دستی براشون راحتره از کار فکری 

حاضرن تمام زار و زندگیشون رو هر روز صبح بشورن 

اما فکر نکنن چه میشه کرد که کثیف نشد 

یعنی راستشو بخواید من میگم از ضریب هوشی خوبی برخوردار نیستن 

بیشتر ترجیح میدن برای نتیجه گرفتن از بدنشون استفاده کنن تا فکرشون 

 

موقع درس خوندن هم همینن 

یه چیزی رو 2000 بار می خونن و حفظ می کنن و سر امتحان هم یهو می بینی 50-40 صفحه می نویسن 

درحالی که میشه 2 بار خوند و فهمید و اصل مطلب رو برای امتحان نوشت 

(البته که خب اونی هم که برگه ها رو تصحیح می کنه هندیه و با خطکش تصحیح می کنه 

اینه که اینجا اصطلاحاً میگن متری نمره میدن) 

به جرأت می تونم بگم اون هندی با 3ماه درس خوندن نمره ای رو می گیره که من ایرانی با 3 روز درس خوندن می گیرم! 

باور کنید اغراق نمی کنم 

 

می دونید 

من توی این یک سال به این نتیجه رسیدم که این حرف که ایرانیها آدمهای باهوش و بافرهنگ و با پیشینه تاریخی قوی هستن کاملاً درسته 

اما 

این رو هم از من بپذیرید که علت عقب ماندگی ما دقیقاً این خصلتهایی که داریم  

اینکه زیادی بهشون غرّه می شیم 

همین میشه که زحمت استفاده ازشون رو به خودمون نمی دیم 

مثلاً جزوه ای رو که میشه توی 1 ماه با فرصت کافی و اعصاب راحت خوند 

میذاریم برای شب امتحان که با بی وقتی تمام و اعصاب درب و داغون تمامش کنیم 

اینه که داشتن و نداشتن هوش و  این حرفها خیلی برامون فرق نداره 

یعنی شاید اگر اینقدر از نظر ژنتیکی آدمهای باهوشی نبودیم یاد می گرفتیم برای رسیدن به موفقیت زمان و انرژی بذاریم 

نه که فقط و فقط به هوشمون اکتفا کنیم که شب امتحان پدر خودمون و همه دور و بریهامون رو دربیاریم 

 

همه اینها رو گفتم که بگم با زور و زحمت بسیار امتحانها تمام شد 

خدا رو شکر که به خوبی هم تمام شد 

اما اگر فکر کردید با اینهمه روضه که خوندم ترم بعد مثل بچه آدم از قبل امتحانها شروع می کنم به خوندن و خودم رو برای شب امتحان آماده می کنم، باید بگم سخت در اشتباهید 

 

 آخه من هم یک ایرانی هستم

*

 امان از حرف مردم

 

 

۱. مادرش که فوت کرد، همه صورتش رو چنگ انداخته بود و زخم و زیلی کرده بود 

وقتی ازش پرسیدیم چرا؟ 

گفت توی شهر ما رسمه، اگر صاحب عزا خودش رو اینطوری نکنه و نَزَنه میگن مرده اش رو دوست نداشته  

 

2. برای عروسی دخترش نه رقصید و نه خیلی می خندید 

وقتی ازش پرسیدم چرا نمی خندی و نمی رقصی؟ 

گفت اینجا اگر مادر عروس شادی و بزن برقص کنه براش حرف درمیارن، میگن خوشحاله که دخترش رو رد کرده 

بقول خودش می گفت آخه چرا خوشحال نباشم؟ یه داماد خیلی خوب پیدا کردم و دخترم داره میره که خوشبخت شه 

 

 

 

امان از حرف مردم...  

 

*

 نوستالمَرگیدگی!

 

 

 

 یه بخش جدید به دسته بندی نوشته های این وبلاگ اضافه شده به اسم نوستالمرگ 

قراره نوستالژیهایی که باعث ذوقمرگیدگی اینجانب (نویسنده وبلاگ دختر شیر و خورشید)  میشن توش ثبت بشه 

امید که مورد پسند همگان افتد

 

 

 

برای شروع اینو می ذارم که چند وقت پیش با دیدن هزار باره فیلمش بعد از سالها کلی خاطره برام زنده شد

 

 

دو 

     دو شب نخوابیدم
ر

     روی ماهت دیدم
می 

     میخواد بیاد بارووووون
فا 

     فال میگیرم اکنووووووون
سُل 

     صلح خیلی بهترهههههه
لا 

     لادن دل می برهههههههه
سی 

     سیرم دیگر از تو
                             خیزو با من ادا کــــــــُـــــــــــن  

 

 

 

می دونم، می دونم اینشو همتون یادتون بود 

اما عمراً این یه تیکه رو کسی یادش باشه:  

 

در دل صحرا خندان گویم لـِی اُو لــِی اُو لـِـی هووو هووو  

 

  

*

 

 

از اون اکیپ 5نفره دبیرستان 

همونی که هیچ کدوم فکرشو نمی کردیم خام شه، داره عروس میشه 

*

 تبلیغات

 

 

 

آیا می خواهید چشمتان ضعیف شود؟؟

آیا دوست دارید عینکی شوید؟؟ 

آیا از شماره عینک خود خسته شده و بدنبال ارتقاء آن هستید؟؟ 

آیا دوست دارید چشمانتان آلبالو گیلاس ببینند و باباقوری شوند؟؟ 

آیا مایلید دچار کوررنگی شوید؟؟  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کافیست به bubble shooter معتاد شوید 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

%100 تضمینی!!

*

 گـَهی زین به پُشت!

 

 

می گفت مامان دختره بهش گفته دختر من ... سالشه و مدرک لیسانسِ ... هم داره و یه ماشین هم زیر پاشه و پدرش هم قول داده براش یه آپارتمان کوچیک بخره 

اگر پسر شما قصد ازدواج داشت خوشحال میشیم با شما وصلت کنیم 

کی بهتر از پسر آقای ...؟؟ 

حرفهاش که تمام شد ماها خندیدیم 

اما با قیافه جدی گفت اتفاقاً بنظر من کار درستی می کنه 

دلیل نداره دخترش بشینه تا یکی بیاد سراغش

وقتی دختر خوبی داره با شرایط خوب، خب حق داره وقتی یه پسر خوب می بینه تلاشش رو بکنه 

وقتی به حرفهاش فکر کردم دیدم بدم نمیگه 

هان؟ شما چی میگی؟

*

 ژانر وحشت یا اعصاب خرد کنی؟!

 

 

نمی دونم چند نفرتون فیلم saw رو دیدید 

اما تبریک میگم به اونهایی که مثل خودم ندیدن این فیلم رو 

بنظر من که اعصاب خورد کنه 

راستش از این ژانر فیلمها اصلاً خوشم نمیاد 

اعصابم نمی کشه 

اولش فیلم hostel2 رو دیدم  

سر صحنه ای که اون دختر احمقه رو شکنجه می دادن، میشه گفت پناه بردم به دستشویی که دورترین نقطه خونه نسبت به تلویزیونه و بعدم دیگه حاضر نشدم ادامه اش رو ببینم

بعد the hills have eyes1 که باز اون قابل تحمل تر بود 

بعد human trafficking که خیلی خیلی اعصابم رو تحریک کرد، اما تا آخرش رو دیدم (یه چیزی تو مایه های خودآزاری) 

اما دیگه تحمل saw رو نداشتم 

کلاً آدمیم که شکنجه و عذاب جسمی خیلی روی اعصابم تأثیر می ذاره 

طوری که حتی سریالهای آبکی تلویزیون ج.ا رو هم که برای 22 بهمن می ساختن نمی دیدم 

نمی دونم، برای بعضیها این فیلمها هیجان انگیزن 

اما من نمی تونم

*

 شرح حال

 

 

حالم خرابه خفن 

اعصاب ندارم اساسی 

از فردا امتحانام شروع میشه 

اونوقت من ساعتهاست دارم توی نت می گردم 

هیچی نخوندم 

حالا هیچی هیچی هم که نه 

در یه حد قابل قبولی خوندم 

اما باز استرس داره می کـُشَتم 

چراش رو هم نمی دونم 

مطمئنم که پاس میشم 

اما باز دلهره دارم 

پس نمی تونه مربوط به امتحان باشه 

از اون طرف اشکم آمده دمِ مشکم 

هی زرت و زورت می زنم زیر گریه 

هرچی هم فکر می کنم که حالا برای چی دارم گریه می کنماا 

به جایی نمی رسم 

بعد یهو گــُر می گیرم، یهو خوبم میشه (یخ نمی کنم، متعادل میشم) 

از فرق سر تا نُک انگشت پام هم درد می کنه  

بیخود به روزهای گل و بلبل ربطش ندید 

روزهای گل و بلبل هر مرضی به همراه داشته باشناااا 

دیگه پرخوری نمیارن

از بعدازظهر همیــــــــــــــــــــــــنجور مشغول خوراکی خوردنم 

از من بپرسید میگم باردارم 

از این بارداریهایی که نه بچه ای در کاره نه بابای بچه ای 

اما تمام علائم بی کم و کاستی سر جاشه 

امروز هم ویار میوه کردم 

از شانسمم هم میوه ندارم توی یخچال 

یعنی هندوانه داشتم که خوردم 

منگو هم دارم که نمیشه بخورم 

دیگه از ناچاری رو آوردم به برگه هلو!!! 

حالا خدا رو شکر حالت تهوع ندارم 

ولی اینجور که من پیش میرم توی قاطی پاطی خوردن، به زودی به اونجا هم میرسم 

دیگه همینا دیگه 

گفتم اگر افتادم مردم بدونید این روزهای آخر هم به فکر شما و این وبلاگ بودم [صدای گریه حضار]  

 

*

  

 

یه سری آدمها هستن که یهو وارد زندگی آدم میشن 

یه مدت (معمولاً خیلی کوتاه) توی زندگی آدم می مونن 

از قضا موندنشون هم خیلی شدید و پر شوره 

بعد یهو بی هیچ دلیل یا توضیحی غیبشون میزنه! 

بنظرم اینجور آدمها حتی اونقدر نیستن که ازشون بپرسی چی شدن و کجا رفتن و چرا رفتن 

فقط باید به همون سرعتی که توی ذهنت راهشون دادی، از ذهنت بیرونشون کنی 

همین  

 

 

 

*

 فرق می کنه!

 

 

 

شما ممکنه از یه نفر خوشتون نیاد 

باهاش حال نکنید 

خب، در این صورت بهتون حق میدم که ازش دوری کنید و باهاش رفت و آمد نکنید و تماس تلفنی هم نداشته باشید باهاش 

حتی اگر اون شخص از اقوام نزدیک باشه 

اما وقتی همون آدم طی 1 روز 3-2 بار با شماره شما تماس می گیره، معنیش اینه که باهاتون کاری داره 

حالا گیرم با خودتون نه، با پدرتون 

بهرحال کار داره که زنگ می زنه 

حالا اگر شما بازم به تلفنش جواب ندید، این دیگه نهایت بیشعوری شماست  

 

 

 

 

اینو خیلی وقت پیش می خواستم بذارم، اما فکر کردم درست نیست چیزی رو که موقع عصبانیت به ذهنم می رسه اینجا بنویسم 

حالا که عصبانی نیستم و بازم این موضوع توی سرم می چرخه، بنظرم دیگه گفتنش ایراد نداره 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هرکدوم که ناراحتیم، اون یکی هم اخمهاش میره تو هم 

تو اسم اینو چی می ذاری؟؟

*

 

حمیده خیرآبادی (نادره) هم رفت 

عجب سال نحسی شد این سال 

این چهارمین هنرمند بود 

*

 ایستگاه شکم

 

 

سلام 

خوبید؟؟ 

 

راستش می خواستم برای یکسالگی هند آمدنم یه پست پر و پیمون بذارم 

اما متأسفانه وقتش رو نداشتم 

ضمن اینکه قطعی برق اینجا آدم رو کلافه می کنه 

فکر کنید که ما از 9:30 صبح تا 8:30 شب هی 1 ساعت برق نداشتیم، 20 دقیقه تا نیم ساعت داشتیم 

این بود که ترجیح می دادم اصلاً لپ تاپ رو روشن نکنم 

اما حالا هم دیر نشده 

خیلی فکر کردم 

دیدم شاید جالب نباشه از اینجا و مردمش و این چیزا بنویسم 

پس با یک پست کاملاً شکمی در خدمتیم  

 

ادامه مطلب ...

*

 

 

یک سال تمام 

به همین سادگی 

خیلی زود گذشت 

خیلی...

*

 سیزدهتون بدَر

 

 

سیزده بدر  ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالِ نمی دونم چند بود 

حتی یادم نیست چند سالم بود 

اما مهم نیست 

مهم اینه که اون سال بهترین سیزده بدر عمرم بود 

 

اون سال عزیزجون تازه رفته بودن این خونه آخری 

یه ساختمان 12 واحدی گنــــــــــــــــــــــــــــــــده با حیاط و پاسیوی دراندشت 

با 11واحد خالی 

در همه واحد خالیها هم باز 

بعد فکر می کنید ما چکار می کردیم؟؟ 

قایم باشک بازی می کردیم! 

(خب البته  اونوقتا عقلمون همینقدر می رسید

بعد از اینکه کلی قایم باشک بازی کردیم و کلی توی ساختمان نوساز گم و پیدا شدیم 

همه باهم تصمیم گرفتیم یه دست وسطی بزنیم 

این "همه باهم" که میگم دقیقش میشه همه بجز عزیزجون 

فکر کن! 

شونـــــــــــــــــــصد نفر آدم 

هی از ایــــــــــــــــــــــــنور  

به اوووووووووووووووونور

هی هرررررررررررهرررررررررررر 

هی کرررررررررررر کرررررررررررررر 

(چون حیاط بزرگ بود کلی راه باید هی می دویدیم تا از این سرش به اون سرش برسیم )

بعد نه که من از همون بچگی کلی با ابهت بودم 

اینه که توپ هیچکس بهم نمی خورد 

با یه نفر دیگه (فکر کنم جودی بود) دوتایی جایزه نهایی رو (که یادم نیست چی بود) بردیم 

آخ که چه روزی بود 

بعد از ظهرش هم بازی استقلال و پرسپلیس بود که همونجا و همون روز، ما بچه جقله ها، از لج دوتا بزرگتر جمع بچه ها که استقلالی بودن، تصمیم گرفتیم پرسپلیسی بشیم 

(خدایی دلیل به این محکمی رو حال کردید؟؟؟) 

اون سیزده بدر دیگه هیچوقت تکرار نشد تــــــــــــــــــــــــــــــــــا همین دیروز 

دیروز جاتون خالی ما هم زدیم به دل دشت و دمن و طبیعت یه هتل اینجا توی بنگلور 

بعد حالا فضای سبز و ناهار و رقص  و دیدن کللللللللللللی ایرانی آشنا و غریبه و پیدا کردن چندتا دوست باحال و پایه یه طرف 

وسطی دسته جمعی یه طرف 

من البته بازی نکردم چون خیلی گرم بود 

اما خاطره بهترین سیزده بدر عمرم برام زنده شد 

وقتی می دیدم شونصد نفر آدم 

هی از اینورررررررررررررررررررر 

به اونورررررررررررررر 

هی هررررررررررررر هرررررررررررر 

هی کرررررررررررر کرررررررررررر  

یاد همون روز بیاد موندنی توی اون ساختمان نوساز بزرگ و دراندشت 12 واحدی با 11واحد خالی میفتم و لذتی که اون روز کنار همه عزیزان بردیم 

بخصوص عزیزجونی که دیگه نیست برای ساختن روزهای خوبی مثل اون روز 

 

 

 

* فکرشو که می کنم می بینم انگار چهارم دبستان بودم اون سال 

یعنی میشـــــــــــــــــــــــــه ۱۶-۱۵ سال پیش!!! 

 

* من یکی از دخترخاله هام رو گم کردم 

کسی ندیده؟؟ 

دخترخاله ها؟؟ شما ندیدینش؟؟؟  

 

 

 

 

 

 

 

خوش باشید

*

 نظرت چیه؟

 

 

 

 

+ بنظرت این خوبه؟  

- آره خیلی قشنگه! 

+ نچ بنظر من که اصلاً خوب نیست. من حالم ازش بهم می خوره. نمی دونم تو چطور میگی قشنگه؟؟ 

 

+ بنظرت این چطوره؟ 

- اصلاً خوب نیست. نمیاد بهت 

+ وااااااای خیلی قشنگه که. من خیلی دوستش دارم. خیلی خوشگله. ببین طرحشو خیلی جالبه. می خرم همینو  

 

+ بنظرت کدوم یکی از این دوتا بهترن؟ 

- اون 

+ نه. بنظر من این بهتره. اون بدرد مسن ترها می خوره. طرحش هم قدیمی شده 

 

+ بنظرت کدومش بهتره؟ کمرنگه یا پررنگه؟ 

- کمرنگه 

+ نچ. پررنگه بهتره چون اون یکی کمرنگه، این باید پررنگ باشه 

 

+ بنظرت کدوم رنگش قشنگتره؟ 

- اون طوسیه 

+ نه. ببین، اینو باید با اون ست کرد، اون باید چطور باشه؟ ضدِّ اون یکی. بعد چون اون یکی میاد روی این و اون میره زیر اون یکی، پس طوسی اصلاً به درد نمی خوره 

 

+ نظرت درباره این چیه؟ 

 

+ بنظرت این بهتره یا اون؟ 

 

+ بنظرت کدومیکی رو بردارم؟ 

 

+ این چطوره؟ 

 

+ تو چرا هیچ نظری نداری؟؟؟؟؟ 

 -

 

 

 

من نمی دونم 

مجبوری ازش نظر بپرسی اصلاً؟؟؟؟؟؟؟