دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

دختر شیر و خورشید

آری آری زندگی زیباست/زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست/گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

*

دلی که دلدار داره



می دونی

خیلی درد داره وقتی تویی که تا همین چند وقت پیش ...

بعد حالا دوستهات حال و روز نزارت رو ببینن و دلشون برات بسوزه و هرجا که می خوان برن زنگ بزنن بهت که پاشو باهامون بیا حال و هوات عوض شه و تو برای فرار از پیله سیاهی که دورت پیچیده پاشی باهاشون بری و وقتی میری ببینی مزاحمشونی و معذبن و حتی برای اینکه حال تو خراب نشه یواشکی دست همو می گیرن و بوسه هاشون رو میذارن برای وقتی که تو پشتتو کردی بهشون

اونوقته که خودت رو لعنت می کنی که اصلاً چرا  پاشدی باهاشون آمدی

هرچی می خوای بگو

اما من میگم توی غربت نمیشه تنها موند

اگر توی غربت گیر کردی

بیخود به خودت فشار نیار

دلو بزن به دریا

اگر همدلی داشته باشی، همه جا جاته

تعارف که نداریم

آدم تنها مزاحم لحظه های دونفره دیگرونه

اینو از من قبول کن


*

 نخود

 

 

میگم ماشین می خوام 

میگن دعا کن وضع اقتصادی مملکت درست بشه 

میگم حاضرم دنبال نخود سیاه برم، اما وقتم رو برای همچین دعایی هدر ندم 

دردونه از اونور داد می زنه پس خیلی جمع نکن، چون منم یک عالمه جمع کردم اینجا گذاشتم 

*

یکی می مُرد ز درد بینوایی 

یکی می گفت خانم پارتی میایی؟! 

 

 

 

این آقایون خیلی عجیب غریبن 

با اینکه هزاران ساله که خانمها عادت دارن وقتی موضوعی اذیتشون می کنه هی راجع بهش حرف بزنن و اینطوری از جنبه های مختلف بررسیش کنن یا از فشار عصبی خودشون کم کنن (همونی که آقایان نادان اسمش رو می ذارن غرغر) 

اما باز هم آقایان عادت نکردن که اینجور وقتها به اعصابشون مسلط باشن و اون خانم رو از دست رفته ندونن و فقط در کنارش بمونن و دلداریش بدن (راه حل ارائه ندن، وضع رو بدتر می کنه)

 

چند سال پیش با یه مسخره ای دوستیم رو بهم زدم 

بعد یه بار داشتم براش از شرایطم بعد از تمام شدن دوستی می گفتم و اصلاً هم حواسم نبود که این طرف هم موجودیست بنام مرد 

طفلی اونقدر هول کرده بود که یادمه آخرین جمله اش این بود: پگی خودکشی اصلاً راه خوبی نیست 

!!!! 

 فکر کن!! 

یعنی من مرده اعتماد بنفس این آدمم 

 

یا مثلاْ این روزها که اصلاْ حال و اعصابم سر جاش نیست 

هی چند روز مجبور بودم برم برای کارهای ویزام 

بعد هی برای بابا که تعریف می کردم اون بنده خدا ناراحت و میشد و می گفت عیبی نداره اینم یه بخشی از زندگیته که باید براش وقت بذاری و اشکالی نداره که مثلاْ مجبوری از کلاسهات بزنی و این حرفها 

هی من می گفتم نه بابا جون برام ok هست این موضوع 

ولی بازم بابا نگرانم بودن 

 

چه میدونم والا 

من تا حالا توی زندگیم مرد نبودم که ببینم چرا درک همچین چیزی اینقدر برای آقایون سخته 

 

هوم؟؟ 

شما چی میگی؟؟ 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

*البته هر قاعده ای یک سری استثنائات هم داره هاااا 

هستن کسایی که حتی اگر خرد شدن و ذره ذره نابود شدنت رو هم ببینن آب توی دلشون تکون نمی خوره 

گمون نکنم این دسته از آقایون با این موضوع کنار آمده باشن و پذیرفته باشنش 

به احتمال زیاد فقط یاد گرفتن با بیخیالی از کنارش رد شن تا استرس نگیرن

همین

*

هیچکدوم از دوستهام حوصله من و این روزهام رو ندارن 

حتی خواننده های این وبلاگ 

به همشون حق میدم 

*

 

 

 

 

میگه تو الآن معلوم نیست چه مشکلی داری 

افسرده ای؟ برانگیخته ای؟ یا ...؟ 

میگه کاری که میگم رو بکن، اونوقت من می دونم افسرده ای و بعد درمان افسردگی رو شروع می کنیم 

اینجوری میشه که گاهی به تخصص متخصصین شک می کنم 

  

می دونی 

چیزی که این روزها آرومم می کنه اینه که خانواده ای دارم (هرچند ...) که همیشه پشتم هستن و حمایتم می کنن  

پدر تحصیلکرده و روشنفکری که بی هیچ ترس و نگرانی از تمام دلواپسیهام براش میگم و همیشه بهترین راهنما بوده برام 

مادر مهربون و صبوری که همیشه همه چیش رو پای ما دوتا گذاشته و با همه وجود کنارمون بوده 

برادر عزیز و شیرینی که حتی توی تاریکی شب هم چشمهای پر از اشکم رو می بینه و اونقدر اصرار می کنه تا براش بگم دردم چیه، بعد همه تلاشش رو می کنه تا بازم بخندم براش 

دختر خاله ای که همیشه بزرگوارانه سنگ صبور همه ناراحتیهام بوده 

و همه عزیزانم...

اینکه همه افراد خانواده ام سالم و سرپا هستن 

اینکه غصه و غم نبود هیچکدومشون روی دلم نیست 

خدایا شکرت 

 

یه چیز دیگه که سعی می کنم این روزا بهش دلخوش کنم سلامتی خودمه 

اینکه شکر خدا هیچ مشکل جسمانی خاصی ندارم 

ولی وقتی بهش فکر می کنم، ناخودآگاه حرفهای ننه قمر خانم میاد تو ذهنم 

"...شکر خدا پات رو زمین محکمه 

کور و کچل نیستی علی 

سلامتی 

چی چیت کمه؟..."

 شکر خدا پام رو زمین محکمه 

شکر خدا کور و کچل نیستم* 

شکر خدا سلامتم 

اما  

یه چیزی کمه 

و این کمبود این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای توی زندگیم داره خودش رو نشون میده و آزاردهنده شده 

درست مثل علی کوچیکه 

ولی می دونم 

من آدمی نیستم که دل به دریا بزنم و هرچه بادا باد 

زندگی خاصِ من، یادم داده که منطقی فکر و رفتار کنم 

همینه که این روزا از هرچی "منطق" فراریم 

 

آهنگ وبلاگم رو خیلی دوست دارم 

پتانسیل این رو دارم که یک 24 ساعت تمام non stop بهش گوش ب.دم و هربار پرشورتر و عمیقتر از قبل باهاش بخونم و ضجه بزنم (امتحان کردم که میگم!)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

* می گفت تو از زیبایی هیچ چیز کم نداری 

اما این هاله افسردگی روی صورتت از جذابیتت کم می کنه و باعث میشه کمتر کسی از جنس مخالف جذبت بشه 

بعضیها دل خوشی دارناااا

*

کسایی که هیچوقت تنهایی مطلق رو تجربه نکردن، هرگز نمی تونن درک کنن که چه نعمت بزرگیه که زیر سقفی که تو خوابیدی، یه نفر دیگه هم نفس بکشه 

از من قبول کنید که تنهایی بزرگترین درده

*

غروب شد باز خیالت به سرم زد... 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 وقتی اعصابت خرده 

وقتی حال و حوصله نداری 

وقتی برای حال مزخرفت هزارتا دلیل بی سر و ته میاری 

اما ته تهای دلت خوب می دونی چه مرگته 

این چیزا معمولاً وقت غروب پیش میان

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

واقعاً چرا غروبا اینجورین؟؟؟؟

*

من که از پژمردن یک شاخه گل 

از نگاه ساکت یک کودک بیمار 

از فغان یک قناری در قفس 

از غم یک مرد در زنجیر 

حتی قاتلی بر دار 

اشک در چشمان و بغضم در گلوست 

مرگ او را از کجا باور کنم؟؟ 

... 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوست می تونه تو رو پر از لذت و احساس خوب کنه ولی این قدرتم داره که تو یه لحظه همشو ازت بگیره . (رامونا)

*

امشب عروسی توئه 

*

یه تجربه تلخ




تا حالا شده دلت برای کسی تنگ شه؟؟

تا حالا شده دلت برای شنیدن صدای یکی بتپه؟؟

تا حالا شده اونقدر کلافه و پریشون بشی که فقط حرف زدن با اون یک نفر بتونه نجاتت بده؟؟

تا حالا شده فکر کنی فقط همون یک نفر هست که می تونی با خیال راحت همه حرفها و درد دلهات رو براش بگی

تا حالا شده فکر کنی فقط یک نفر هست که می تونی با خیال راحت ساعتها براش بباری و اون هم دلداریت بده؟؟





حالا اگر یه روز از دستش بدی؟؟

اگر یه روز اونقدر ازت دور شه که باهاش غریبی کنی؟؟

اگر وقتی بهش زنگ می زنی، ببینی هیچ حرفی برای گفتن بهش نداری؟؟

حالا چی؟؟

*

 گله

 

 

آماده ای که تو هم منو ترک کنی؟
یا می خوای بشنوی تا درد منو درک کنی؟ 

 


می خونم تا تو دلم این بار سنگین نمونه
این اشکه منه که باعث رنگین کمونه
این صدای اشک منه به هر گوشه رسید
فعلاً که زندگی گرگه و ما یه خرگوشه سفید
دلم بهم میگه این ناله ها کافی نیست یه ریز
...
 

 

که بیدار بمونم ببینم من چه واژه ای
می تونه بهتر بیان کنه عمق این تراژدی
وقتی کسی راه نمیاد باهام جز سایه من
...

گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم من دل یارم
وقتی شونه ای ندارم من روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم


می گی کفر نگو ، تو هم شکر کنش باز
ولی وقتی شب رفته و اینجا صبح شدش باز
و خورشید تابید رو مشکلی که تو دل من بوده
حالا منم و روزگار و یه دوئل مردونه



می گم بکش خودتو بذا یه نفسی بکشی
وقتی داری راه زندگیتو عوضی می کشی
به مشکلاتم می گم من دوباره نمی خوامت
چرا سختی واسه منه ...؟



از شانس بده مائه جاده تنگ میشه ، آره
وقتی دست به طلا هم میزنیم سنگ میشه ، آره
وقتی به آینده ها ندارم حس خاصی
...



پیش دوست و آشنا هم نمی خوام کم بیارم
مجبورم سر و تش رو با یه دروغ هم بیارم



جای اینکه خدا واسه مشکلم پا پیش بذاره
کاری کرده صبح و شب رو سرم آتیش بباره


گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم من دل یارم
وقتی شونه ای ندارم من روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم


...

اونها شعار می دادن منو درکم می کنن
ولی وقت سختی دیدم چطور ترکم می کنن
چه دوستهای من ، چه عشق و چه برادرم
...



و واسه مشکلاته به هم ریخته حال روحیم
حالا کجای دنیا فرار کنم ...؟
...



تو رویا بودم که حال خوشم همیشگی است
و حالا می فهمم هیچ مادیاتی همیشه نیست
دنیا کاری کرد که چشم های من هر شب اشکه
ولی نمیبازم ، مگه دنیا از رو نعشم رد شه




گله-بیباک




















وقتی موقع نوشتن بغضت میترکه
میفهمی چه حسی داره ؟؟؟

*

آرمان مریخی و عشق ونوسی



میگه عاشق ماهی سیاه کوچولوئه

بعنوان یکی از قهرمانهای دوران جوانیش ازش یاد می کنه

میگه یکی از نیروهای محرک هم نسلهای من برای مبارزه بود

میگه هنوز هم هربار می خونمش می تونم مصداقهای زیادی از داستانش رو توی زندگی خودم پیدا کنم

میگه ماهی سیاه کوچولو برای رسیدن به آرمانش اولین قدم رو محکم و با قدرت برداشت

که اون هم گذشتن از بزرگترین دلبستگی (مادرش) و وابستگی (برکه محل زندگیش) بود

وقتی ازش حرف می زنه توی صداش بغض و غرور موج میزنه


میگم عاشق شازده کوچولو  و علی کوچیکه هستم

جزو شخصیتهایی هستن که برام تبدیل به اسطوره شدن

کسایی که برای رسیدن به عشقشون از جونشون گذشتن

شازده کوچولو که بخاطر گل سرخش تن به نیش کشنده مار داد

و علی کوچیکه که بخاطر ماهیش خودش رو به آب شور زد


الآن دیگه درک می کنم معنی این جمله و باور رو که میگه

مردها آرمانگرا هستن و زنها عشق گرا


*

رگ سیاتیکم بعد از 1 سال و نیم دوباره عود کرده

معده درد هم دوباره شروع شده

شانس آوردم دارم آنتی بیوتیک می خورم، اگرنه الآن باز صورتم هم پر جوش شده بود

دارم در برابر خوردن آرامبخش مقاومت می کنم

هرکاری می کنم نمی تونم به خودم بقبولونم که توی این سن آرامبخش مصرف کنم


کاش این روزها زودتر بگذره...


اینها هم یه سری حقیقت نه چندان خوشایند

*

گفت حق داری گریه کنی

گفت اصلاً حسابی عزاداری کن 

یه عزاداری ناب

گفت حق داری چون یه عزیز از دست دادی

برام آرامبخش تجویز کرده...

*


نه تو می مانی و اندوه

نه هیچ یک از مردم این آبادی

شادی که گذشت ، غصه هم خواهد رفت ...

آن چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند.








ممنون رامونا

*

بسه دیگه لطفاً




سفر به ایران برام لذتی نداشت

می دونستم (به دلایل شخصی) مشکلات و ناراحتیهایی خواهم داشت

اما تا این حدش رو فکر نمی کردم

الآن درست مثل آدمیم که همه امیدش رو برای جنگیدن و جلو رفتن از دست داده

این سفر داره به بدترین کابوسم تبدیل میشه

به هرکی تکیه کردم پشتم رو خالی کرد

به هرکی دل بستم دلم رو شکست

به هرکی امید بستم ناامیدم کرد

حالا هم...

همه کسایی که دوستشون دارم بنحوی خردم کردن

بهم میگن داره تصویری که ازت توی ذهنمون ساختیم می شکنه

اما هیچکس نمی فهمه اونی که داره می شکنه خود منم نه تصویرم

2 روزه خواب و خوراکم شده گریه

شبها 2 ساعت بیشتر نمی خوابم

از 3-2 بیدارم تا خود صبح که به هر جون کندن و بدبختی شده از رختخواب بیام بیرون

منی که به خوش خوراکی معروف بودم، حالا نه اشتها دارم نه میل نه حوصله

دیروز اونقدر زیر فشار بودم که برای اولین بار آرزوی مرگ کردم

دلم برای عزیزانم می سوزه که بعد 15 ماه منو با این حال و روز می بینن

فقط دلم می خواد زودتر برگردم هند

همین

*

باور کن




این که آدم دلش تنگ بشه

خیلی راحت تر از اینه که دلش بشکنه


وقتی یکی به آدم بگه تو اشتباه منی

آدم می شکنه

بدجوریم می شکنه




*

صدای من رو از تهران می شنوید

*

 من اگر نیکم اگر بد، تو برو آهنگو گوش کن!!

 

 

 

یادمه teenager که بودم، یه مدت می گفتن مدونا رو دیگه توی کلیسا راه نمیدن 

یعنی دیگه تَهِ فساد اخلاقی و اینا 

بعد ولی بازم انگلیسیها عاشق مدونا و آهنگهاشن 

یعنی اگر بهشون بگی چرا؟؟ می فهمی چون ترانه های خوبی اجرا می کنه 

بعد دیگه خیلی که بخوان وارد حاشیه های زندگی مدونا بشن، اینو می کنن تو چشمت که IQ مدونا 176، درحالیکه مال انیشتین 185 بوده 

 

بعد اونوقت ما ایرانیها 

طرف میاد برامون حنجره اش رو پاره می کنه 

بعد ما از سایز دماغش و طرز لباس پوشیدنش ایراد می گیریم و از روی زندگی شخصی و خصوصیات اخلاقی و رفتار و سلیقه و تیپش تصمیم می گیریم که ترانه هاش رو گوش کنیم یا نه 

بعد اونوقت یکی که مثلاً کت و شلوار می پوشه توی ویدیوهاش و از جاش هم تکون نمی خوره و حرکات موزون نداره میشه خدای خوانندگی برامون

 

 

 

 

 

 

 

 

یعنی ترکوندیماااااا

*

? Can U speak english

 

 

یکی از دلایل مهم ادامه تحصیل در یک کشور انگلیسی زبان تقویت زبان انگلیسیه 

بعد فکر کن آدم چه حالی میشه وقتی میره برای exchange پولش، بعد می پرسه 

?How much is the rate 

اونوقت هندیه خیلی شیک و بی لهجه میگه 

چهل و شیش و هفتاد 

 

یعنی زور داره هااااا