-
*
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 18:40
میگه: من تا حالا به تو گفتم خفه شو ؟؟ میگم: نه میگه: یادم باشه بگم !!! منظورش این بود: یادم باشه جریانش رو برات بگم که نصف جمله اش حذف به قرینه معنوی شد!!!
-
*
شنبه 29 خردادماه سال 1389 22:34
احتیاج به یکی دارم که دوستم داشته باشه اونقدر که بهم بگه تا آخرش باهاتم ...
-
*
جمعه 28 خردادماه سال 1389 09:13
خیلی سخته می دونی یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه که چیزی رو که با دست خودت ساختی و بهش رسیدی و رشدش دادی و با جون و دل مراقبش بودی رو مجبور شی خراب کنی دلیلش اصلاً مهم نیستااا -گیرم میری که یه بهترش رو بسازی- بعد سخت تر میشه اگر اولین تجربه ات باشه و مجبور شی خرابش کنی و سخت تر از اون اینکه اونی ساختی خونه ات (home)...
-
*
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 17:07
هوعععععع یعنی دیگه حالم بهم می خوره کهیر می زنم چندشم میشه وقتی عکس Hannah Montana رو می بینم یعنی یه ذره جنبه ندارن روی هرچیزی که فکرشو کنی عکسشو انداختن لیوان جامدادی جوراب ش.ورت س.وتین ک... استغفرلله دیگه کم مونده توالت بچه با عکس Hannah Montana بزنن اه
-
*
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 22:34
همین که گفتم بنده با اطمینان کامل * به این نتیجه رسیدم که جناب کوروش یغمایی در تمام عمر گُهربار موسقیایی خودشون فقط و فقط یک ترانه بدرد بخور اجرا کردند که آن هم همانا گل یخ * می باشد والسلام هیچ نظر مخالفی هم پذیرفته نمی باشد همین که گفتم!! * این نتیجه طی صدبار گوش دادن به 7 آلبوم ایشان بدست آمده ** گل یخ غم میون دو...
-
*
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 19:41
به عمل کار برآید؟؟ پس فکر چه شد؟؟ سلام خوبید؟؟ نمی دونم باور می کنید یا نه اما هندیها خیلی زیاد عادت به شستشو دارن بخصوص شستن رخت و لباس یا آب و جارو کردن جلوی در خونه یا کوچه بعد این کارها رو هم خیلی شدید و پر سر و صدا انجام میدن طوری که شما از طریق صدا کاملاً در جریان زندگی روزمره شون قرار می گیرید برای مثال موقع...
-
*
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 18:56
امان از حرف مردم ۱. مادرش که فوت کرد، همه صورتش رو چنگ انداخته بود و زخم و زیلی کرده بود وقتی ازش پرسیدیم چرا؟ گفت توی شهر ما رسمه، اگر صاحب عزا خودش رو اینطوری نکنه و نَزَنه میگن مرده اش رو دوست نداشته 2. برای عروسی دخترش نه رقصید و نه خیلی می خندید وقتی ازش پرسیدم چرا نمی خندی و نمی رقصی؟ گفت اینجا اگر مادر عروس...
-
*
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 17:24
نوستالمَرگیدگی! یه بخش جدید به دسته بندی نوشته های این وبلاگ اضافه شده به اسم نوستالمرگ قراره نوستالژیهایی که باعث ذوقمرگیدگی اینجانب (نویسنده وبلاگ دختر شیر و خورشید ) میشن توش ثبت بشه امید که مورد پسند همگان افتد برای شروع اینو می ذارم که چند وقت پیش با دیدن هزار باره فیلمش بعد از سالها کلی خاطره برام زنده شد دو دو...
-
*
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 23:12
از اون اکیپ 5نفره دبیرستان همونی که هیچ کدوم فکرشو نمی کردیم خام شه، داره عروس میشه
-
*
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 09:53
تبلیغات آیا می خواهید چشمتان ضعیف شود؟؟ آیا دوست دارید عینکی شوید؟؟ آیا از شماره عینک خود خسته شده و بدنبال ارتقاء آن هستید؟؟ آیا دوست دارید چشمانتان آلبالو گیلاس ببینند و باباقوری شوند؟؟ آیا مایلید دچار کوررنگی شوید؟؟ کافیست به bubble shooter معتاد شوید %100 تضمینی!!
-
*
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 19:14
گـَهی زین به پُشت! می گفت مامان دختره بهش گفته دختر من ... سالشه و مدرک لیسانسِ ... هم داره و یه ماشین هم زیر پاشه و پدرش هم قول داده براش یه آپارتمان کوچیک بخره اگر پسر شما قصد ازدواج داشت خوشحال میشیم با شما وصلت کنیم کی بهتر از پسر آقای ...؟؟ حرفهاش که تمام شد ماها خندیدیم اما با قیافه جدی گفت اتفاقاً بنظر من کار...
-
*
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 18:09
ژانر وحشت یا اعصاب خرد کنی؟! نمی دونم چند نفرتون فیلم saw رو دیدید اما تبریک میگم به اونهایی که مثل خودم ندیدن این فیلم رو بنظر من که اعصاب خورد کن ه راستش از این ژانر فیلمها اصلاً خوشم نمیاد اعصابم نمی کشه اولش فیلم hostel2 رو دیدم سر صحنه ای که اون دختر احمقه رو شکنجه می دادن، میشه گفت پناه بردم به دستشویی که...
-
*
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 20:26
شرح حال حالم خرابه خفن اعصاب ندارم اساسی از فردا امتحانام شروع میشه اونوقت من ساعتهاست دارم توی نت می گردم هیچی نخوندم حالا هیچی هیچی هم که نه در یه حد قابل قبولی خوندم اما باز استرس داره می کـُشَتم چراش رو هم نمی دونم مطمئنم که پاس میشم اما باز دلهره دارم پس نمی تونه مربوط به امتحان باشه از اون طرف اشکم آمده دمِ مشکم...
-
*
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 16:21
یه سری آدمها هستن که یهو وارد زندگی آدم میشن یه مدت (معمولاً خیلی کوتاه) توی زندگی آدم می مونن از قضا موندنشون هم خیلی شدید و پر شوره بعد یهو بی هیچ دلیل یا توضیحی غیبشون میزنه! بنظرم اینجور آدمها حتی اونقدر نیستن که ازشون بپرسی چی شدن و کجا رفتن و چرا رفتن فقط باید به همون سرعتی که توی ذهنت راهشون دادی، از ذهنت...
-
*
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 15:14
فرق می کنه! شما ممکنه از یه نفر خوشتون نیاد باهاش حال نکنید خب، در این صورت بهتون حق میدم که ازش دوری کنید و باهاش رفت و آمد نکنید و تماس تلفنی هم نداشته باشید باهاش حتی اگر اون شخص از اقوام نزدیک باشه اما وقتی همون آدم طی 1 روز 3-2 بار با شماره شما تماس می گیره، معنیش اینه که باهاتون کاری داره حالا گیرم با خودتون نه،...
-
*
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 19:42
حمیده خیرآبادی (نادره) هم رفت عجب سال نحسی شد این سال این چهارمین هنرمند بود
-
*
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 23:14
ایستگاه شکم سلام خوبید؟؟ راستش می خواستم برای یکسالگی هند آمدنم یه پست پر و پیمون بذارم اما متأسفانه وقتش رو نداشتم ضمن اینکه قطعی برق اینجا آدم رو کلافه می کنه فکر کنید که ما از 9:30 صبح تا 8:30 شب هی 1 ساعت برق نداشتیم، 20 دقیقه تا نیم ساعت داشتیم این بود که ترجیح می دادم اصلاً لپ تاپ رو روشن نکنم اما حالا هم دیر...
-
*
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 10:29
یک سال تمام به همین سادگی خیلی زود گذشت خیلی...
-
*
شنبه 14 فروردینماه سال 1389 15:23
سیزدهتون بدَر سیزده بدر ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالِ نمی دونم چند بود حتی یادم نیست چند سالم بود اما مهم نیست مهم اینه که اون سال بهترین سیزده بدر عمرم بود اون سال عزیزجون تازه رفته بودن این خونه آخری یه ساختمان 12 واحدی گنــــــــــــــــــــــــــــــــده با حیاط و پاسیوی دراندشت با 11واحد خالی در...
-
*
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 00:35
نظرت چیه؟ + بنظرت این خوبه؟ - آره خیلی قشنگه! + نچ بنظر من که اصلاً خوب نیست. من حالم ازش بهم می خوره. نمی دونم تو چطور میگی قشنگه؟؟ - + بنظرت این چطوره؟ - اصلاً خوب نیست. نمیاد بهت + وااااااای خیلی قشنگه که. من خیلی دوستش دارم. خیلی خوشگله. ببین طرحشو خیلی جالبه. می خرم همینو - + بنظرت کدوم یکی از این دوتا بهترن؟ -...
-
*
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 18:05
۲قسمت از سریال دارا و ندار رو دیدیم من الآن عمیقاً تأسف می خورم به حال وقت و انرژی و هزینه ای که صرف دانلودش کردم دوست عزیزی که درمورد هند پرسیده بودی لطف کن ایمیلت رو چک کن من دیشب جوابت رو دادم
-
*
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 21:08
امروز اینجا سیل آمد بنگلورِ ۳-۴ ماه بارون ندیده حسابی سیراب شد خدایا شکرت
-
*
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 11:40
'طلوع ندیده' می نویسد! سلام خوبید؟ امروز بعد از مدتها جاتون خالی طلوع آفتاب رو زیارت کردم کلاً از اون دست آدمهاییم که خوشم میاد از دیدن طلوع آفتاب و خوشم میاد از صبح زود بیدار شدن اما همچنین از اون دست آدمهاییم که خواب صبح رو دوست میدارم بسیار اینه که کلاً در دو صورته که طلوع خورشید رو می بینم اول اینکه امتحان داشته...
-
*
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 16:48
یه مُدِلیَم چند وقته دلم گرفته دلم می خواد حرف بزنم دوست دارم هرچی تو دلمه بگم بهت اما می ترسم چون اولاً هنوز آمادگی حرف زدن ندارم یعنی هنوز نتونستم چیزایی که توی ذهنم هست رو کنار هم بچینم و بگم بعدم می دونم هنوز آمادگی قانع کردنت رو ندارم می دونم الآن هرچی بگم یه جوابی داری براش از اون جوابایی که آدم رو ساکت می کنه...
-
*
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 18:06
ساقیا آمدن عید مبارک بادت روز جهانی نوروز بر همه ایرانیان و پارسیان خجسته باد امیدوارم امسال بهترین و شیرینترین و شادترین سال زندگی هممون باشه *PeGi نازنینم عیدت مبارک
-
*
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 19:47
یه روزی بخاطرم غرورت رو می شکستی امروز راحت دلم رو می شکنی امروز 2بار با چشم گریون از خونت آمدم بیرون اینو یادم می مونه...
-
*
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 16:04
یادِ رَفتگان این رو که خوندم دلم خیلی گرفت بعضیهاشون رو نمی شناختم بعضی رو هم همون موقع فهمیدم و کلی ناراحت شدم اما بعضیها رو اصلاً خبر نداشتم مثل خانم خردمند یا آقای رسام روح همشون شاد خیلی حیف بودن خیلی...
-
*
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 22:25
عاطفه دیروز یه ایمیل از سارا گرفتم باهاش رفتم بـــــــــــــــــــــه 10 سال پیش گفته بودم که طی عملیاتی، با سارا بغل دستی شدم روی نیمکت جلویی یه دختری می نشست به اسم عاطفه کلاً موجود جالبی بود کودک درونش بسسسسسیار فعال و بازیگوش بود انگار هیچوقت هیچ غمی نداشت به معنای واقعی کلمه سرخوش و خجسته ته تغاری خانواده بود و...
-
*
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 08:21
موی سپیدو توی آینه دیدم حضرت خدا سلـــــــــــــــــــام خوب که هستید اگر حضرت خودتون بخواید؟ خب خودتون رو شکر راستش یه موضوعی پیش آمد کرده یه موی سپید پیدا کردم توی موهام من پیدا نکردم جناب دوست پیدا کرد رو همین حساب عرضی داشتم خدمتتون خواستم بگم خب حالا که چی؟؟ موی سپید فرستادید که بگید آخرشه؟؟ که دیگه باید دست و...
-
*
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 16:15
19 سال پیش در چنین روزی یه مدتی بود می دیدم هی انگار اوضاع یجوری شده نه که بد شده باشه یا اتفاق خاصی بیفته هااااا نـــــــــــــــه فقط انگار همه چیز مثل قبل عادی نبود رفتارای مامان و بابا یه جورایی مشکوک بود مامان انگار خیلی خیلی مهربونتر از قبل شده بود یجورایی (به تعبیر اون وقتام) یواش تر شده بود یه شکل ملایم و...