-
*
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 23:44
من: هیچ دقت کردی بین این هندیها خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی کم عینکی پیدا میشه؟ خرده خانم: چی میگی تو؟؟؟؟؟ اینها کروکدیلن ایدز و هپاتیت هم بهشون اثر نداره بعد تو میگی عینکی توشون کمه؟؟؟!!!! من: خیلی بیخودی به خودش فشار میاره این خرده خانم همیشه
-
*
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 19:47
فیلم تخمه نسکافه فیلم تخمه نسکافه فیلم ... این روزهام همه اش داره با همینها می گذره حیف که اهل سیگار نیستم فردا باید برم جایی برای یه کار مهم برام دعا کن... 10 روز...
-
*
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 11:03
آینه این متن ترجمه شعر "آینه" از خانم Sylvia Plath هست که گوگل زحمتش رو کشیده حالشو ببرید! من نقره ای و دقیق. من هیچ preconceptions. هر چه ببینم من بلافاصله فرو برد همانطور که در آن است، unmisted توسط عشق یا دوست نداشتن. من بی رحمانه نیست ، فقط راستگو -- چشم خدا کمی، چهار گوشه ای. اغلب اوقات من بر روی دیوار...
-
*
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 22:07
ولنتاین امسال هرکسی رفت سی خودش تنها کسی که تنهام نذاشت گل دخملم بود
-
*
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 09:03
اَه لعنتی خونه ات چه سوت و کور بود دیروز 16 روز...
-
*
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 22:33
وقتی نیستی... یه جورایی گیج و گنگم از صبح که بلند میشم هی میگم خــــــــُب حالا چکار کنم؟ تا شب دست و دلم به هیچ کاری نمیره دیروز هی گفتم پاشم بادنجون سرخ کنم پاشم لوبیا سرخ کنم پاشم تخت خواب پادمیکا رو بدوزم پاشم به موهام روغن نارگیل بزنم پاشم .. اما بعد هی گفتم ولش کن بذار وقتی خرده خانم آمد پیشم انجام میدم خرده...
-
*
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 10:05
دارم می میرم حالم اصلاً خوب نیست چشم کردم خودمو به خرده خانم گفتم از بس وسواسی و بهداشتی هستی همیشه مریضی اما من که به اندازه تو حساس نیستم، کمتر پیش میاد مریض شم حالا مریض شدم همه اش دلم می خواد بخ.وابم باید برم ح.مام اما حالم خوب نیست باید درس بخونم اما حالم خوب نیست باید ناهار درست کنم اما حالم خوب نیست دارم می...
-
*
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 16:09
ساعت ۱۰ صبح یه کلاس ۲ ساعته داری که attendanceش خیلی برات مهمه هرکار می کنی و هرچی زور می زنی نمی تونی از تخ.تخو.اب و متعلقاتش دل بکنی نیم ساعتی با خودت کلنجار میری و غلت می زنی تا بالاخره وقت می گذره و دیگه مجبور میشی که نری! ۲ ساعت بعد میری کالج می بینی از کلاس صبح هنوز ۵ دقیقه باقی مونده دور از چشم استاد میری...
-
*
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 13:00
پستی به سبک بزرگان! میرم جلوی آینه یه نگاه به صورتم می ندازم دلم یه آرایش سبک اما حسابی می خواد از ضدآفتاب شروع می کنم بعد یه لایه کرم پودر بعد هم پنکک میرم سراغ سایه یه سایه آبی براق انتخاب می کنم و آروم می مالم پشت چشمم یه آبی براق دیگه، اما پررنگ تر از اون رو هم می کشم زیر چشمم رژگونه هلوییم رو برمی دارم و مثل...
-
*
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 14:27
می دونی وقتی توی غربتی هیچ چیز بدتر از این نیست که هی خانواده ات بهت بگن دلتنگتن
-
*
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 17:44
هیچ می دونستید فلفل بشدت شکم رو راه می ندازه؟ اوخخخخخ
-
*
شنبه 25 دیماه سال 1389 21:46
-
*
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 07:22
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمشب یار به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گفت کای عاشق شوریده ی من خوابت هست ....
-
*
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 15:34
خیلی وقت بود توی این وبلاگ بازی نکرده بودم اما بازی اگرها به دلم نشست بدون هیچ توضیحی میرم سر اصل مطلب اگر ماهی از سال بودم ... امرداد بودم، چون عاشق این ماهم اگر روزی از هفته بودم ... شنبه بودم، چون باهم بودنهای شنبه رو دوست دارم اگر عدد بودم ... 4 بودم، چون همیشه بنظرم کاملترین عدد بوده و هست اگر جهت بودم ... شرق...
-
*
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 23:14
یه سوال پرسید جواب دادیم آره پرسید " آره" whats the meaning of گفتیم یعنی همون yes توی اتاقشه صداش می کنیم جواب میده آآرره؟؟ دوست خارجی رو عرض می کنم استعدادش در فراگیری زبان پارسی مثال زدنیه!
-
*
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 17:34
حوله سگم رو با کفشم با هم انداختم توی ماشین لباسشویی حالا کفشم سگی شده سگم کفشی!
-
*
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 13:27
یه پدر که با بچه اش آمده رستوران تو چی فکر می کنی راجع بهش؟؟ برای تو شاید تصویر قشنگی باشه اما برای من نیست برای من پدر و بچه اش توی رستوران یعنی مادری که قهر بوده و نیامده یعنی مشاجره ای که به روزها قهر منجر میشه یعنی تنش و اضطرابی که توی خونه حاکم بوده و پدر مجبور شده برای دور کردن بچه از اون فضا بیاردش بیرون شاید...
-
*
جمعه 3 دیماه سال 1389 14:49
تک گویی محمود استاد محمد در اثر جاودانه مرحوم بیژن مفید "شهر قصه" "...حالا از ما که گذشت بعد از این اگر شبی نصفه شبی به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب تو کوچه برخوردی اون چشا رو هم بذار یا اقلاْ دیگه این ریختی بهش نیگا نکون آخه من قربون هیکلت برم اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه پس باهاس تموم دنیا...
-
*
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 00:39
راستشو بخوای دیشب کلی حسودیم میشد هی فکر می کردم فقط ماییم که اینطوریم من اینجا بابا یه جا مامان یه جا دردونه یه جا غصه ام گرفته بود دیشب فکر کردم شب یلدا ست و هرکدوم از اعضای خانواده من یه گوشه این دنیا تنهان اما انگار همدرد زیاد داشتم انگار خیلیها دیگه حوصله دور هم جمع شدن رو نداشتن و ندارن انگار دیگه رنگ و بوی یلدا...
-
*
شنبه 27 آذرماه سال 1389 14:49
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری...
-
*
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 11:01
...He* was an angel *the examiner
-
*
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 14:42
وقتی شما خمیر تمر هندی (tamrind paste) و آبلیمو و فلفل قرمز رو به حد مرررررررررگ دوست داشته باشید چی میشه؟؟ بالاخره یه جا به فکرتون میرسه که این 3تا رو با هم قاطی کنید ببینید چی از آب درمیاد من این کارو کردم و نتیجه عـــــــــــــــالی شد! شما اگر خمیر تمر هندی دم دستتون نیست می تونید از همون تمر هندیهایی که توی ایران...
-
*
جمعه 21 آبانماه سال 1389 20:00
عصبانیم و دلخور خیلی...
-
*
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 00:17
آوریل (دختر جناب دوست ) فقط فارسی می فهمه بعد جناب دوست مدتیه که یه مهمون خارجی داره بعد مهمون خارجی طفلی خیلی راحت نیست که با آوریل بازی کنه از طرفی هم آوریل عاشق توپ بازیه و تمام مدت توپ به دهن دنبال یه آدم بیکار می گرده که باهاش بازی کنه بعد اونوقت مهمون خارجی هم همه سعی و تلاشش رو می کنه تا با آوریل ارتباط برقرار...
-
*
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 11:49
یه عادت بنظر خودم عادی اما بنظر دیگران عجیب و غریبی که من دارم اینه که بدم میاد توی دستشویی حرف بزنم یعنی هر اتفاقی هم که بیفته من امکان ندارم دهنم رو باز کنم و اون تو چیزی بگم بعد این رو هم همه کسایی که من رو می شناسن می دونن و به دوستهام هم هزار بار گفتم بعد حالا به این 3 اپیزود که همه در مواقعی که من دستشویی بودم...
-
*
جمعه 14 آبانماه سال 1389 15:01
از معدود لحظاتی که همه چیز آرومه...
-
*
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 21:32
این و این دوتا لینک جالبن از دست ندید
-
*
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 23:06
بدون شرح [ click ]
-
*
شنبه 8 آبانماه سال 1389 15:01
وقتی زنگ می زنی و غیرمستقیم از شرایطت گله می کنی خیلی به خودم فشار میارم که نگم ما همه، همه اینها رو می دونستیم از قبل هزاربار هم بهت گفتیم اما تو گفتی فکر همه جاش رو کردی درحالیکه درواقع اصلاً فکر نکردی و فقط یه تصمیم عجولانه گرفتی و روش هم پافشاری کردی حالا میگی از دست من چه کمکی برمیاد وقتی همه پلهای پشت سرت رو...
-
*
جمعه 7 آبانماه سال 1389 17:56
این هندیها غذاشون رو با دست می خورن بعد دستهاشون رو با قاشق می شورن! یه عادت جالبی که این هندیها دارن اینکه بعد از غذا یه کاسه آب ولرم با یه لیمو میارن سر میز غذا و دستهاشون رو اون تو می شورن